يكشنبه ۲۸ خرداد ۹۶
ابراهیم قربانپور: آلفرد هیچکاک فقید در یکی از طرحهای دیوانهواری که برای فرانسوا تروفو تعریف میکند، از یک طرح فیلمنامه حرف میزند. در طرح او مردی صبح زود از خواب بیدار میشود. تمام آداب یک مرد مدرن را به جا میآورد، ریش میتراشد، صبحانه میخورد، مرتب لباس میپوشد، کراوات میزند و به سر کار میرود. کار او در یک ارکستر بزرگ است. او در انتهای ارکستر مینشیند و تمام مدتی که دیگر نوازندگان در حال نواختناند، درست مثل یک مجسمه سر جایش میماند و فقط در پایان مراسم وقتی آهنگ رو به اتمام است، بلند میشود و با سازش یک نت مینوازد. بعد از پایان اجرا او درست عکس همه کارهایی را که صبح انجام داده تکرار میکند و به رختخواب میرود. هیچکاک این مرد را «مرد یکنتی» مینامید.
او
بعدتر ایده مرد یکنتی را در یکی از معروفترین آثارش «مردی که زیاد
میدانست» استفاده کرد و با ترفندی ریز ثابت کرد چه اهمیتی برای او قائل
است. نقشه قتل یک مقام حکومتی قرار بود درست زیر همان تک نت مرد یکنتی
اجرا شود. موقعیت بعضی از بازیگران یا کارگردانان تاریخ سینما هم بیشباهت
به مرد یکنتی هیچکاک نیست. آنها تمام مدت عمر لباس پوشیده و مرتب
سرجایشان منتظر لحظهای ماندهاند که همان یک نت محوله را بنوازند و البته
چنان درخشان آن یک نت را نواختهاند که مهمترین اتفاقات در گوشه و کنار
همان یک نت آنان رخ داده است. در سینمای ایران احتمالا شایستهترین کاندیدا
برای دریافت لقب مرد یکنتی کسی نیست جز غلامحسین نقشینه. مردی بازمانده
از قدیمیترین نسل بازیگران تئاتر ایرانی که فقط یک شاهنقش برای زنده
ماندن در خاطره ایرانیان داشت و همان یکی آنقدر بینظیر بود که برای یک
عمر کار او کفایت میکرد. او «داییجان ناپلئون» ایرانیان بود.